مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت هفده
زمان ارسال : ۴۳۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
- بعدش سرت رو توی همون محلهای که انگ بیغیرتی بهم زدند میچرخونم و با افتخار سرت رو نشون میدم.
تمام تنش میلرزید، تمام تنش درد میکرد، زخم گلویش میسوخت. تیر میکشید و فریادش در گلو خفه شده بود.
نمیدانست چقدر اما به قدری جیغ کشید و فریا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00فقط منم که منتظر بودم اون پلیس چشم مشکی بیاد نجاتش بده؟